-
کاش شکایت کرده بودیم
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1391 16:32
یا هـو عبدالرحمن بن کثیرمیگوید : به امام صادق علیه السلام از ناراحتی و اندوه سختی که به آن گرفتار شده بودم شکایت کردم . حضرت فرمودند : ای عبدالرحمن بعد از نماز عشا دو رکعت نماز بخوان ( مانند نماز صبح ) و بعد از نماز طرف راست صورت خود را بر زمین ( مهر ) بگذار و بگو : یا مُذِلَّ کُلِّ جَبّار ٍ وَ مُعِزَّّکُلِّ ذَلیل...
-
کلی حرف دارم،ولی...
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1391 16:29
یا هـو یه وقتایی با وجود اینکه کلی حرف داری،ولی نمیتونی هیچی به زبون بیاری . نه قلم خوبی دارم و نه میتونم خیلی خوب حرف بزنم . فقط یه چیز رو میدونم اگه نگاه شما روی سرم نباشه معلوم نیست به کجا برسم اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک , اللهم عرفنی رسولک فان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک , اللهم عرفنی...
-
ملک الموت کیست؟
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1391 00:29
یا هـو ملک الموت بر اهلِ دلی رسید او را گفت : تو کیستی؟ ملک الموت پاسخ داد : من از بین برنده ی لذاتم و جداکننده ی جفت ها . آن اهلِ دل به وی گفت : ای جوانمرد ! چرا از خود همه خصلت های بد نشان می دهی و از آن صفت های نیک چیزی نمی گویی؟ ملک الموت گفت : آن چیست؟ اهل دل پاسخش داد : تو رساننده ی دوستی به دوست
-
به کلینیک خدا رفتم
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 20:22
یا هـو به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگیم را انجام دهم فهمیدم که بیمارم خدا فشار خونم را گرفت معلوم شد که لطافتم پایین آمده زمانی که دمای بدنم را سنجید دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالیم خون...
-
دست تمنا به سوی یوسف زمان...
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 16:12
یا هـو ندانستیم و همچون فرزندان یعقوب یوسف عزیزمان را فروختیم، و اینک ... در هجران او کنعانمان در خشکسالی فرو رفته و زندگی برما سخت و دشوار گردیده است . با رویی خجل دست تمنا بسوی آن یوسف عزیز دراز کرده و عرض می کنیم : ای عزیز ! به ما و کسانمان سختی رسیده، و سرمایه اندک آورده ایم . پس پیمانه ما را کامل گردان و به ما...
-
غفلت از یـار
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 16:03
یا هـو غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد از شما دور شدن زار شدن هم دارد عیب از ماست که از دیدنتان محرومیم چشم بیمار شده تار شدن هم دارد مهدیا لطف نما درد مرا درمان کن غم هجران تو بی تاب شدن هم دارد
-
مـــــا را دریــــــاب
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 12:25
یا هـو اى که فصل آمدنت زیباترین فصل زندگانى است و حــضــورت گــویـاتــرین پـیـام آشـنـایـى ... اى که باب خدایى و واسطه فیض ... دریاى رحمتى و بى کران مهر ... مـــــا را دریــــــاب ... ما را دریاب که خوب مى دانیم این ماییم که در غفلت به سر مى بریم در غیبت از خود و مولاى عشق و شما حاضرترین حاضرانید ... این ماییم که پرده...
-
ولـی خـدا
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 12:11
یا هـو مرحوم حاج اسماعیل دولابی ( ره ) می فرمود : مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی مثال خوبی زده است : " زنی بچه یتیمی داشت ، روزی دید بچه اش میان بچه ها سر شکسته است ، به یک نقاش گفت : عکس جوان رشیدی را بکشد . فردا آن عکس را به بچه خود نشان داد و گفت : این عکس پدرت است . بچه با دیدن آن عکس نیرو گرفت و جرات پیدا...
-
بـرخـیز
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 12:01
یا هـو ای امام لـحظه لـحظه ها .. ای قـبله دقایق ... عـبایت را بـتکان و بـرخیز .. بـرخیز تـا صـبح جـهان بـر اهـل زمین طالع شود ! بـرخیز هـرچند برای خواستن تــو حـقیریم ...
-
ما هستیم و یک کلاف نخ
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 11:37
یا هـو ما را به یک کلاف نخ آقا قبول کن یـا ایّهـا العــزیز ! أبانـا ! قــبول کن آهی در این بساط به غیر از امید نیست یـا نـاامیدمــان ننـمـا یـا، قـبـول کن از یـاد بـرده ایم شمـا را پـدر ! ولی این کودک فراری خود را قبول کن رسم کریم نیست که گلچین کند، کریم ! مـا را سَـوا نکـرده و یک جـا قـبول کن گر بی نوا و پست و حقیریم...
-
جرأت
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 00:53
یا هـو حرفها که تکراری میشوند،غصه ها که عادی می شوند، شعرها که بیصدا می شوند وقتی که حتی اتفاقها معمولی میشوند،بارانها از سر تکرار می بارند و بهارها از سر عادت گل میکنند وقتی همة روزهای تقویمت مثل هم میشوند، شنبه با جـمعه فــرقی نمیکند،زمستان با بهار، امسال با پارسال٬ وقـتی به آســمان یــکجور نگاه می کنی ، به خـودت...
-
به نام تو آغاز میکنم
یکشنبه 19 شهریورماه سال 1391 21:50
یا هـو اگر خورشید دیر طلوع می کند گناه او نیست ... دیوار های شهر بلند شدند ...