اینجا به نام شماست

دلگویه های منتظران

اینجا به نام شماست

دلگویه های منتظران

کاش شکایت کرده بودیم

یا هـو

عبدالرحمن بن کثیرمیگوید:
به امام صادق علیه السلام از ناراحتی و اندوه سختی که به آن گرفتار شده بودم شکایت کردم
حضرت فرمودند: ای عبدالرحمن بعد از نماز عشا دو رکعت نماز بخوان (مانند نماز صبح) و بعد از نماز طرف راست صورت خود را بر زمین (مهر) بگذار و بگو:

یا مُذِلَّ کُلِّ جَبّار ٍ وَ مُعِزَّّکُلِّ ذَلیل ٍقَد وَحَقِّکَ بَلَغَ بى مَجهودی
معنی: ای خوارکننده هر سرکش ، و سرافراز کننده هر خوار و ذلیل ، به حق تو سوگند ، که حقیقتا تاب و توانم به آخر رسیده است.
عبدالرحمن می گوید: من هنوز بیش از سه شب این عمل را انجام نداده بودم که در کارم گشایش به وجود آمد.
 «
فلاح السائل/سیدبن طاووس»
 *****
آری!
دوری اش را می گویم... کاش از دوری اش شکایت کرده بودیم...

کلی حرف دارم،ولی...

یا هـو

یه وقتایی با وجود اینکه کلی حرف داری،ولی نمیتونی هیچی به زبون بیاری.

نه قلم خوبی دارم و نه میتونم خیلی خوب حرف بزنم.فقط یه چیز رو میدونم اگه نگاه شما روی سرم نباشه معلوم نیست به کجا برسم

اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک,

اللهم عرفنی رسولک فان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک,

اللهم عرفنی حجتک فان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی

ملک الموت کیست؟

یا هـو

ملک الموت بر اهلِ دلی رسید
او را گفت: تو کیستی؟
ملک الموت پاسخ داد: من از بین برنده ی لذاتم و جداکننده ی جفت ها.
آن اهلِ دل به وی گفت: ای جوانمرد ! چرا از خود همه خصلت های بد نشان می دهی و از آن صفت های نیک چیزی نمی گویی؟
ملک الموت گفت : آن چیست؟
اهل دل پاسخش داد:
تو رساننده ی دوستی به دوست

به کلینیک خدا رفتم

یا هـو

به کلینیک خدا رفتم
تا چکاپ همیشگیم را انجام دهم
فهمیدم که بیمارم 
خدا فشار خونم را گرفت
معلوم شد که لطافتم پایین آمده
زمانی که دمای بدنم را سنجید

دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد

آزمایش ضربان قلب نشان داد که
به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم
تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود 
و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالیم خون برسانند

به بخش ارتوپدی رفتم
چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم
و آنها را در آغوش بگیرم
بر اثر حسادت زمین خورده بودم
و چندین شکستگی پیدا کرده بودم 

فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم
چون نمی توانستم دیدگانم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم
زمانی که از مشکل شنواییم شکایت کردم
معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را
آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم!

خدای مهربان برای همه ی این مشکلات به من مشاوره ی رایگان داد
و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم
از این پس تنها از داروهایی که
در «کلمات راستینش» برایم تجویز کرده است استفاده کنم

هر روز صبح یک لیوان «قدردانی» بنوشم
قبل از رفتن به محل کار یک قاشق «آرامش» بخورم
هر ساعت یک کپسول «صبر»
یک فنجان «برادری»
و یک لیوان «فروتنی» بنوشم
زمانی که به خانه برمی گردم
به مقدار کافی «عشق» بنوشم
و زمانی که به بستر می روم
دو عدد قرص «وجدان آسوده» مصرف کنم

امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:
«
رنگین کمانی» به ازای هر طوفان
«
لبخندی» به ازای هر اشک
«
دوستی فداکار» به ازای هر مشکل
«
نغمه ای شیرین» به ازای هر آه
و «اجابتی نزدیک» برای هر دعا

دست تمنا به سوی یوسف زمان...

یا هـو

ندانستیم و همچون فرزندان یعقوب یوسف عزیزمان را فروختیم،
و اینک ...
در هجران او 
کنعانمان در خشکسالی فرو رفته و زندگی برما سخت و دشوار گردیده است.
با رویی خجل دست تمنا بسوی آن یوسف عزیز دراز کرده و عرض می کنیم:
ای عزیز! به ما و کسانمان سختی رسیده، و سرمایه اندک آورده ایم.
پس 
پیمانه ما را کامل گردان
و به ما صدقه و بخشش ده،
که خداوند صدقه دهندگان را نیکو پاداش می دهد..

غفلت از یـار

یا هـو

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن زار شدن هم دارد
عیب از ماست که از دیدنتان محرومیم
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد
مهدیا لطف نما درد مرا درمان کن
غم هجران تو بی تاب شدن هم دارد

مـــــا را دریــــــاب

یا هـو

اى که فصل آمدنت زیباترین فصل زندگانى است 
و حــضــورت گــویـاتــرین پـیـام آشـنـایـى...
اى که باب خدایى و واسطه فیض... 
دریاى رحمتى و بى کران مهر ...

مـــــا را دریــــــاب ...
ما را دریاب که خوب مى دانیم این ماییم که در غفلت به سر مى بریم در غیبت از خود و مولاى عشق و شما حاضرترین حاضرانید ...
این ماییم که پرده غفلت و زنگار عصیان چون خارى 
در چشمانمان غلتیده و مانع دیدار یارمان
...

ولـی خـدا

یا هـو

مرحوم حاج اسماعیل دولابی (ره)می فرمود:
مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی مثال خوبی زده است :
"
زنی بچه یتیمی داشت ، روزی دید بچه اش میان بچه ها سر شکسته است ، به یک نقاش گفت : عکس جوان رشیدی را بکشد.

فردا آن عکس را به بچه خود نشان داد و گفت : این عکس پدرت است.بچه با دیدن آن عکس نیرو گرفت و جرات پیدا کرد.
مادر گفت : پدرت با هرکس کشتی می گرفت ، اورا به زمین می زد .
از آن روز به بعد کسی جرات نمی کرد نزدیک آن بچه برود ."
کسی که یاد ولی خدا و عزیز خدا می کند ،
قوی می شود شما هم غصه دار نباشید.
چون صاحب دارید
در پیشامد ها و اضطراب ها شکست نخورید .
انسان که یاد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) کند ،
این طور می شود.

بـرخـیز

یا هـو

ای امام لـحظه لـحظه ها .. ای قـبله دقایق ...
عـبایت را بـتکان و بـرخیز ..
بـرخیز تـا صـبح جـهان بـر اهـل زمین طالع شود
بـرخیز هـرچند برای خواستن تــو حـقیریم ...

ما هستیم و یک کلاف نخ

یا هـو

ما را به یک کلاف نخ آقا قبول کن
یـا ایّهـا العــزیز! أبانـا! قــبول کن
آهی در این بساط به غیر از امید نیست
یـا نـاامیدمــان ننـمـا یـا، قـبـول کن
از یـاد بـرده ایم شمـا را پـدر! ولی
این کودک فراری خود را قبول کن
رسم کریم نیست که گلچین کند، کریم!
مـا را سَـوا نکـرده و یک جـا قـبول کن
گر بی نوا و پست و حقیریم و رو سیاه

اما به جــان حضرت زهـرا قبـول کن
گندم که نه، مقام شما بود لاجَرَم
رمز هبوط آدم و حوّا، قـبول کن